Saturday, October 15, 2011

چلاق مغزی (خاطرات من از کار

در ایلات شمالی تهران به دستور کدخداباشی، در یکی از ارگان هایی که مستقیماً با دستان چلاق کدخداباشی اداره می شود شورایی مستقر است برای جذب «نخبگان علمی» کشور و جلوگیری از فرار مغزها. بنا به یک سنت دیرپای اداره ی امت، رئیس شورا از فرقه ی خوشنام کردانیست ها انتخاب شده است.

رئیس کوچلوی بخش ما که از بیت المال حقوق می گرفت و برای رئیس تز دکترا می نوشت تا به کدخداباشی تقدیم شود، الاغی بود، مسلمان، نئوکانتی و نئو وبری که دائماً دم از اخلاق مسئولیت کانت می زد! این کشیش اخلاق، برای آن که نان کسی را آجر نکند، هیچ وقت حاضر نبود کردانیستی را از کار بیرون کند و یا از پذیرش بی سوادی احمق در گروه ابایی داشته باشد. روزی حدس زده بود که من روزه نمی گیرم و کمونیست هم هستم، بدتر حاظر هم نشده بودم در نوشتن تز دکترای رئیس کمک کنم، از رئیس شورا خواست، به خاطر عقاید انحرافی و کارهای غیر اخلاقی ام عذر مرا بخواهد... من قبلاً آنجا را ترک کرده بودم...

من اولی نبودم، بودند کسانی که با همین تیر اخلاق از شورا بیرون رانده شدند تا نوشته های شان، با عنوان علمی پژوهشی به اسم رئیس و رئیس کوچلوی شورا چاپ شود...


Monday, September 12, 2011

تأملات نابهنگام (بررسی پرونده ی دریاچه ی ارومیه



شور دریا هم در آمد، یا درست تر، شور دریاچه را هم در آوردند. دریاچه ی ارومیه از شوری شور مرگ گرفته و عده ای از سرِ بی شعوری قصد دارند از این شورِ مرگِ دریا شور دیگری برای مردم به پا کنند. حتی برخی برای آن که از قافله عقب نمانند، می خواهند شور زاینده رود را هم در آورند... چه شوره بازاری شده این ایران!

به راستی مسئول این شوری کیست؟ عوامل بنیادین کم آبی دریا دریاچه ی ارومیه کدام است؟

تا آن جا که به شناسایی مسئولیت سیاسی امر مربوط می شود، حق، هم زمان هم با ناسیونالیست های آزربایجان است و هم با ناسیونالیست های ایران. هر دو گفتمان، جمهوری اسلامی را به عنوان مسئول سیاسی قضیه باز می شناسانند. در این مورد هیچ کدام، معرفتی فراتر از شعور عامیانه به دست نمی دهند؛ این چیزی ست که هر کودکی آن را می داند. در مورد جنبه ی اجتماعی قضیه نیز، هم آن جا که فارس ها به عنوان بلاگردان قضیه معرفی می شوند و هم آن جا که تجزیه طلبان و پان ترک ها به عنوان توطئه گر و سازماندهِ اعتراضات اخیر بازنمایی می شوند، بی شعوری هم سطحی در کار است؛ نوعی بی شعوری اجتماعی که از محدوده ی روحیات خرده مالکی فراتر نمی رود. به این قضیه باز خواهیم گشت.

در روزهای اخیر کارشناسان زیست محیطی، اقتصاد دانان و سیاست مداران مختلفی در ارتباط با عوامل خشکی دریاچه ی اورمیه، پی آمدها و راه های مقابله با آن به اظهار نظر پرداخته اند. مهم ترین عواملِ کاهش آب دریاچه در محورهای زیر خلاصه می شوند:

·        سدهای آبی موجود در مسیر رودخانه های منتهی به دریاچه و استفاده ی سنتی بی رویه از آب این رودخانه ها برای مصارف کشاورزی

·        پلی که در مسیر جاده ی تبریز ـ ارومیه، بر روی دریا، و عمدتاً با پُر کردن دریاچه احداث شده و مانع گردش آب در دو سمت پل است

·        گرمایش کلی کره ی زمین

برای مقابله با این فاجعه نیز بر روی سه محور بیش ار همه تأکید می شود:

1)     انتقال آب آراز (ارس) و یا یکی از رودخانه های مرزی غرب کشور به دریاچه

2)     متوقف کردن پروژه های سد سازی بر روی رودخانه های منتهی به دریاچه و توقف موقتی ی آب گیری سدهای موجود

3)     تخریب پل موجود بر روی دریاچه و تخلیه ی کوه خاک مربوطه

در مورد عوامل تشدید کننده ی خشکی آب دریاچه و راه حل های موقتی و میان مدتِ مقابله با این فاجعه، تا حدود بسیار زیادی، حق با مردم عادی و ناسیونالیست های آزربایجان است. در کوتاه مدت و میان مدت چاره ای نیست جز این که: سدها باز شود و دریاچه پر شود؛ آراز به جای خزر به داد دریاچه ی ارومیه برسد و پلی که درست طراحی نشده تخریب شود و خاک های ریخته شده به دریاچه تخلیه گردد. تا اینجای مسئله ما در جبهه ی آزربایجان هستیم و فریاد خواهیم زد: آزربایجان وار اُولسون، ایستمین کُور اُولسون

اما در بلند مدت و برای مقابله ی پایدار با این فاجعه، می بایست سیستم کشاورزی منطقه صنعتی شده و آب در کشاورزی به شکل بهینه مورد استفاده قرار گیرد. پیاده کردن این راه حلِ پایدار، در وجهِ سیاسی با نفی جمهوری اسلامی و استقرار دولتِ دموکراتیک توسعه مدار، و در وجه اجتماعی با نفیِ خرده مالکی یِ زمین های کشاورزی امکان پذیر است.


Tuesday, August 23, 2011

خطای دید



هفت تیر، از تاکسی که پیاده شدم: ماشین های پلیس مدام پر می شدند!
دیشب معلمی میدان انقلاب را با آتشی به جان اش روشن ساخته بود.
سوار تاکسی که شدم ...، فهمیدم بازداشتی ها، همه، زن بودند!
آتش انقلاب، هنوز به گوش هفت تیر نخورده بود...


Saturday, August 13, 2011

آرزوی محال [1]1



هفته ی پیش که توده های مردم اسرائیل برای مطالبه ی حق زندگی به خیابان ها آمدند و سیاست های رفاهی اجتماعی دولت راست گرای اسرائیل را به چالش گرفتند ... تا دیروز که این توده ها، در سکوت خبری، به خیابان ها برگشتند... . از روزی که شنیدم محمود عباس فلسطینی ها را به تظاهرات آرام خیابانی، به قصد برچیدن ایستگاه های بازرسی ارتش اسرائیل در کرانه ی غربی فرا خوانده...
هر چند به اصرار لیبرمن و به امیدِ کم رنگ کردنِ تظاهرات تل آویو، مجوزهایی برای شهرک سازی در خاک فلسطینی ها صادر شد... و هر چند پیامدهای فراخوان محمود عباس از افق های ناسیونالیستی فراتر نمی رود... اما!
اگر انبوه خلق اسرائیلی، فلسطینی ها را نیز در کیبوتس های شان سهیم سازند ...، اگر فلسطینی ها به محض رسمیت یافتن مرزهای سرزمینی شان، از پذیرفتن مرزهای بسته ی ناسیونالیسم تن زنند ...، من «آرزوی محال در سر می پرورم»!
حتی اگر حضور خیابانی یِ توده های اسرائیل، فقط به پس زدن دولت راست افراطی بنیامین نتانیاهو و بر سر کار آمدنِ یک دولت چپ گرا بیانجامد و فراخوان عباس به حضور نیروهای ناتو در مرزهای فلسطین و اسرائیل... ، گرهِ آچمزی در خاورمیانه به سوی باز شدن می رود که به من جسارت می دهد: «آرزوی محال در سر بپرورانم»!



[1] ...مسأله اکنون بیش از هر زمان نه یک مباحثه «تکنیکی» و مالی، بلکه یک مبارزه سیاسی و اجتماعی است. لیبرال ها البته پوزخند زنان، ترقی خواهان را آرزومندان محال خواهند خواند. آنان اما خود جز به نهایت فاجعه، به کجا ره می برند؟ شاید وقت آن باشد که بار دیگردعوت ژان پل سارتر، به عاریت از پل نیزان، رابه خاطر آوریم: «از آرزوی محال شرم نکنید: اکنون بدان محتاجیم» (لوموند دیپلماتیک فارسی، ژوئیه 2011)

Tuesday, August 9, 2011

شورشی های لندن می بازند



شورش های لندن بیش از سه روز است که تداوم دارد. بریتانیا سال گذشته را با اعتراضات دانشجویی و اعتصابات بزرگ کارگری پشت سر گذاشت: اعتراضات و اعتصاباتی از جنسِ «در نهایت» ناکام. اکنون نیز با چیزی بیش تر از شورش ناکام مواجه نیستیم. بی بی سی، این شورش ها را شورشِ دزدان و تبه کاران به قصدِ (فقط و فقط) «غارت گری» بازنمایی می کند. من از دلایل و نقطه عزیمت شورش ها و نیز وقاحت بی بی سی در استفاده از الفاظِ جهت دار برای توصیف شورشیان (چیزی که اکنون به روال «طبیعی» تحولِ «زبان» در کلیت اش بدل شده) بدون هیچ تحلیلی می گذرم. بدیهی ست که خود این موضوع اهمیت توضیحی ی بسیار بالایی در درکِ دنیای امروز دارد. آن چه که من می خواهم اشاره کنم، برجسته شدنِ «غیاب»ی ست که ما را مجبور می سازد در انتظار بی بی سی برای «بازگشت جوانان به خانه» سهیم شویم. غیابی که به همان میزان در اعتراضات پاریس، بارسلون، آتن و دیگر شهرهای اروپایی نیز به چشم آمد، جدی گرفته نشد و فراموش شد: غیاب سوبژکتیویته ی نوینِ سیاسی ی رهایی بخشِ دنیای امروز؛ سوبژکتیویته ای جهانی که تأخیر ناموجهی از ایجاب و ضرورت وضعیت داشته!
«بهار عربی» رخداد زنده و دامنه داری ست که وضعیتِ معطوف به شکلی از دموکراسی سیاسی («غرب» شدن در وجه سیاسی) فهمانده و بدیهانده می شود. من منکرِ درستی این هدف گذاری نیستم، اما بر آنم که این هدف گذاری یک سو نگرانه و تقلیلی ست: در این تحلیل که «انبوه خلق» در دنیای عرب، فقط و فقط، شیفته ی شکلی از دموکراسی ست که از سوی «انبوه خلق» در غرب به چالش گرفته می شود، «فریبِ معرفت شناسانه ای» در کار است که بی پیوند با «سکوت» در مورد سویه های اقتصادی و عدالت طلبانه ی بهار عربی نیست. سویه ای مهم که اعتراضات «انبوه خلق» در اسرائیل و نیز در کشورهای اروپایی «فاش بوده گی اش» را عریان تر می سازد.
اکنون با عمیق تر شدنِ بحران اقتصادی جدید در آمریکا و بازتابِ پس لرزه های آن در دیگر نقاط جهان، دیگر در ناکارآمدی نئولیبرالیسم در وجوه سیاسی و اقتصادی تردیدی باقی نمانده. بحرانی که پیامد کسری بودجه ی ناشی از کمک های دولتی به سرمایه داران مالی (که به «سوسیالیسم برای سرمایه داران» تعبیر شده) و نیز هزینه های نظامی دخالت نظامی (اغلب تخریبی ی غرب و آمریکا[1]) در دیگر نقاط دنیاست. (سهم این هزینه های نظامی در کسری بودجه ی فعلی آمریکا بیش از 40 درصد است و مسئول سیاسی آن، بیش تر از آن که دموکرات ها و باراک اوباما باشد، دولت جورج بوش و نئولیبرال های افراطی ی «تی پارتی» ست). به هر ترتیب، آن چه که از پیش شورش های لندن را ناکام می سازد و آن چه که بازتولید نئولیبرالیسم به لحاظ عینی و ذهنی را ضمانت می کند، تا حد زیادی، غیاب سوبژکتویته ی سیاسی رهایی بخش در بزنگاه تاریخی امروز است...  



[1] . برای مثال حضور نظامی فرسایشی غرب و آمریکا در لیبی، که می توانست بسیار زودتر از اینها به نتیجه و پایان برسد، به تخریب تقریباً کاملِ زیرساخت های اقتصادی کشور لیبی منجر شده!

Monday, August 8, 2011

در نسیمی که به تردید می گذرد



هر بار که یک مشت قرص خواب، به امیدِ آخرین خواب با یک لیوان چای داغ سر می کشم ... نیمه های شب که از خواب می پرم ... عصرگاهی که در پیاده رو یِ خیابانی خلوت قدم می زنم ... گوشه ی پارکی که کز می کنم ... هر بار که سیگاری آتش می زنم ... لحظه ای که چیزی می خوانم ... از هر دوستی که جدا می شوم ... زیر دوش که می روم ... وقتی از آسانسور محل کارم بالا می روم ... زمانی که از مارکس نامی برده می شود ... آن گاه که صدایم می لرزد ... هر شب که اشک در چشمانم حلقه می زند...
من از این زندگی و از همه چیز اش حالم به هم می خورد...

Friday, August 5, 2011

دوگانه های اجتماعی در ایران (در حواشی پارک پردیسان)



1.      عده ای جوان متوسط ـ بالاشهری در یکی از پارک های تهران جمع می شوند و با پوشیدن لباس های اقشار فرودست اجتماعی به تفریح می پردازند!
2.      جمی از جوانان فرودست اجتماعی واردِ باغ ـ پارتی های دسته جمعی متوسط بالانشین های ایرانی ـ که لباس و آرایش متفاوت با آن ها دارند ـ می شوند و برخی از آن ها را مورد آزار و اذیت جنسی قرار می دهند!
************************
1.      بسیاری از جوانان متوسط بالا نشین ایرانی وقتی سوار بر ماشین های اسپورت خارجی شان در خیابان های تهران به نمایش پول دارنده گی می پردازند، مهم نیست که عابران پیاده را هم زیر می گیرند!
2.      برخی از موتورسیکلت سواران اقشار فرودست هنگام رانندگی خیابان و پیاده رو را در هم می آمیزند و به هیچ یک از قوانین راهنمایی رانندگی احترام نمی گذارند!
************************

1.      بسیاری از دختران و پسران متوسط بالا نشین ایرانی هر روز با این مشکل روبرو هستند که با کدام پارتنرشان بخوابند و بقیه را چطوری بپیچانند!
2.      بسیاری از دختران و پسران اقشار فرودست، حتی مکانی برای خود ارضایی بدونِ استرس و اضطراب هم در اختیار ندارند!
 ************************

1.      روشنفکران متوسط بالانشین های ایرانی، با موفقیت در حذف یارانه ی کالاهای ضرور اقشار فرودست، به دنبال جذب کمک های دولتی برای تولیدی های انحصاری و کم کیفیت شان، دست کاری در قانون کار به نفع خودشان و خصوصی سازس مدارس، بیمارستان ها و صنعت نفت هستند.
2.      روشنفکران اقشار فرودست تریبونی برای حرف زدن با مخاطبان خود ندارند.
 ************************

1.      فرهیخته ترین قشرِ متوسط بالانشین های ایرانی نگران فروپاشی اخلاقی در اجتماع هستند!
2.      روشنفکران منزوی اقشار فرودست در همهمه ی خشونت و هجمه های نئولیبرالی زبان شان بند آمده!
 ************************

1.      متوسط بالا نشین های ایرانی در پیوند با اقشار هم شأن جهانی خود، نیروی نظامی، مدیا، پروپاگاندا و سوبژکتیویته ی سیاسی فعال و هژمونیکی دارند، که در لحظه های حساس به داد هم می رسند.
2.      اقشار فرودست ایرانی، هم چون دیگر اقشار فرودست جهانی از هر گونه، مدیا و پروپاگاندای مؤثر و سوبژکتیویته ی سیاسی کارآ محروم اند. فعالان سیاسی ای که به نام این اقشار فعالیت می کنند، چه در پوشش خیریه ها و چه در پوشش سازمان های سیاسی اخته، عملاً به باز تولید نئولیبرالیسم حاکم کمک می کنند.
 ************************

1.      فرداستان تاریخ را داستانی تمام شده می دانند و به نام خدا، ارتش، ملت و میهن پول پارو می کنند و لذت می برند!
2.      پیشگامان اقشار فرودست، هر گونه ابتکار عمل سیاسی فرهنگی و ایدئولوژیک را از دست داده اند
 ************************